دانستن مردن است

اجتماعی -فرهنگی

دانستن مردن است

اجتماعی -فرهنگی

ندای خوشبختی

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. 
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت. 

 


دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد. 
در 19 سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد. 
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد. 
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود. 
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد. 
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد. 

 


ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید. 
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و 20 درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟ 
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد. 
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت. 
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟ 
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد. 

 


مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟ 
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم. 
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟ 
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟ 
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.

 

ندای موفقیت

۱.آموزش بوسیله کتاب فقط یک نوع هوشمندی را پرورش می دهد،بزرگترین روشنفکران آنهایی بودند که ابتدا با عمل کردن چیز آموختند .

2.هفت کلمه را در صدر ذهن خود جای دهید وبه منطق و هوشیاری که در ژرفای آنها نهفته است توجه کنید وآن هفت کلمه را که فرشته صلح به شما ندا میدهد بشنوید(( شما همان چیزی خواهید بود که فکر  می کنید.))

3. این حقیقت کهن را بنویسیدو هر روز آن را بخوانید که ((وقتی در جستجوی خوشبختی خویش هستید خوشبختی همیشه از نزدیک شدن به شما سر باز میزند ،ولی اگر بدنبال خوشبختی دیگران برآیید خودتان هم خوشبختی را خواهید یافت.))

4.در میان کسانی باشید که اهل عمل هستند وبی باکی نشان می دهندو بر عکس ،از افرادی که شما را به غرق شدن در بهانه ها و توجیهات رهنمون می سازند،دوری کنید .منبع انرژی های خود را از هر نوع آلودگی حفظ کنید.

5.تنها چیزی که برای رسیدن به مقصد مفید است اراده و خواست شماست ،کافی است چیزی را بخواهید.

6.در کسب و کار،اصل همکاری و خدمت را مقدم بر هر چیز بدانید.

7.اول هر ماه یک جمله را شعار خود قرار دهید و سعی کنید تا پایان ماه پاییبند آن باشید.

8.ایمان دید شما را باز می کند.

9.وجود شک در زندگیمان مانند داشتن یک خیانتکار در زندگی است. شک خائن است زیرا از محدودیت ها و کمبودها جهت تاثیر گذاشتن بر زندگی شما استفاده می کند.


10. به چیزهای پیش پا افتاده و کم ارزش زندگی زیاد توجه نکنید، بلکه یاد بگیرید به درون بنگریدوسطوح بالاتر آگاهیرا بشناسید.

ادامه مطلب ...

اهرم

فیلسوف بزرگ یونانی، ارشمیدس گفته است : « یک اهرم با طول کافی و جای مناسب برای ایستادن به من بدهید. آنوقت من زمین را هم حرکت خواهم داد . »

هفت نوع اهرم وجود دارد :


1-دانش دیگران:
نخستین اهرم، اهرم دانش دیگران است. انسان های موفق مانند صفحه رادار عمل می کنند، بررسی افق های زندگی شان ، جستجو در کتاب ها، مجله ها، نوارها، مقاله ها و کنفرانس ها برای یافتن ایده ها و الهاماتی هستند که آنها را در دست یابی سریع تر به هدفهایشان یاری دهد.


2-انرژی دیگران:
دومین اهرم، استفاده از انرژی دیگران است. انسان های بسیار مؤثر همواره به دنبال راه هایی برای واگذاری و ارجاع کارهای کم ارزش به دیگران.

  

۳-پول دیگران:سومین اهرم، پول دیگران است. توانایی وام گرفتن از منابع مالی دیگران به شما امکان می دهد تا کارهای بزرگی را انجام دهید که اگر می خواستید هزینه آن را از منابع خودتان تأمین کنید امکان پذیر نبود.


4-موفقیت های دیگران:
چهارمین اهرم، استفاده از موفقیت های دیگران است. با مطالعه موفقیت های سایر مردم و سازمان ها می توانید کیفیت نتایج حاصله از کار خود را بسیار افزایش دهید.

 

 5-شکست های دیگران:
پنجمین اهرم، اهرم شکست های دیگران است. بنیامین فرانکلین می گوید: « انسان می تواند قدرت تشخیص خود را بخرد یا آن را قرض بگیرد. اگر آن را بخرد تمام بهای آن را برحسب زمان و هزینه پرداخت می کند. اما با درس گرفتن از شکست های دیگران و بدون صرف وقت و هزینه در واقع این توانایی را قرض می گیرد.» 

 6-ایده های دیگران:
ششمین اهرم، ایده های دیگران است. برای ثروتمند شدن یک ایده خوب کافی است. هرچه بیشتر مطالعه، بحث و آزمایش کنید و بیشتر یاد بگیرید، بیشتر احتمال دارد به ایده ای برخورد کنید که پس از ترکیب با توانایی و منابع مالی تان از شما یک انسان موفق در رشته خودتان به وجود آورد.


7-ارتباط با دیگران:
هفتمین اهرم، اهرم ارتباط با دیگران است. هر کسی را که می شناسید . شما افراد زیادی را می شناسید که بسیاری از آنها ممکن است برای شما مفید باشند. چه کسی را می شناسید که بتواند این در را باز کند و شما را به افرا مناسب معرفی کند ؟
چه کسی را می شناسید که شما را در دست یابی سریع تر به هدفهایتان یاری دهد ؟ یک معرفی به فردی کلیدی می تواند روند زندگیتان را کاملاً تغییر دهد .