دانستن مردن است

اجتماعی -فرهنگی

دانستن مردن است

اجتماعی -فرهنگی

بیگانه

ای فلک ای چرخ گردون خانه ویرانم توکردی

اینجنین بیگانه از اقوام وخویشانم تو کردی

 

روزگاری شادبودم گردش دوران به کامم

حیله درکارم زدی زاروپریشانم توکردی

 

مرگ پدر مرگ مادر دیدم وپروانکردم

اشک حسرت روان از هر دو چشمانم تو کردی

 

من نمی دانم چرا پا بند این زندان شدم

تو همه جورفلک آواره از زندان شدم

بس که مسکن ساختم کنج هر دیواربند

عاقبت مویم سفید شدناتوان ازجان شدم

 

ورق پاره ای از زندان بود ادامه اش را روزهای بعد می نویسم............

 

 

 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
دختری که هیچ کس و جز تو نداره یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:48 ب.ظ http://banooyemah.blogsky.com


مسافری هستم به مقصد بهشت َ در این سفر به دنبال هم راهی میگردم که همسفر م باشد . همسفری متفاوت از دیگران با تفکر بالا و اهل علم و دانش با کوله باری از معرفت که همراهی ام کند شاید در این سرزمین یافتم

یه دوست چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:11 ق.ظ http://mina643.blogfa.com

هرکی عاشقه جرمش همینه
در پناه حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد